زليخاي نگاه


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 

كهن سرباز و حكمت آستاني
ز بس كه عاشق صاحب زماني

تو چون مالك علي را تيغ حيدر
سپاه عشق را آرش كماني

مفقود الاثر
خدايا بيدلم، بيدل ترم كن
كبوتر در حريم ستنگرم كن

اگر قابل نيم بهر شهادت
چو مفقودالاثر سرلشگرم كن

حسين (ع)

غلام حسن بود خاك حسين (ع)
فداي حسن سينه چاك حسين

به نام حسن جان گرفت و سپرد
دل خود چو عاشق هلاك حسين (2)
به بسم الله اعجاز دوبيتي
به نام هستي ساز دوبيتي

تمام شعرم هستي اين دو بيت است
سرانجام و سرآغاز دوبيتي

بسمل عشق

وحوش و جن و انسان گريه مي كرد
گل و خار بيابان گريه مي کرد

يقيناً گفته اند بر بسمل عشق
تمام عرش يزدان گريه مي كرد

رستاخير طبيعت
بهار خرم آمد غنچه خنديد
درخت سيب و به آلوچه خنديد

تو گويي جشن رستاخيز برپاست
زمين و آسمانِ كوچه خنديد

زليخاي نگاه

دلم از هجر تو شد پاره پاره
مدام از چشم مي بارد ستاره

زليخاي نگاهم زعشق يوسف
كواكب را كند تا كي شماره

تعارفها كه رنگ و رو نداره
چراغا روشن است و سو نداره

بود گلچهره را گر آب و رنگي
گل مصنوعي است و بو نداره

رقص فواره را تماشا كن
روي مه پاره را تماشا كن

همه دارند دلبري به كنار
من آواره را تماشا كن

طور هويزه

دلم شد مست و مسرور هويزه
تجلي كرد در هور هويزه

تجلي مي كند انوار رحمان
ز برق آتش طور هويزه
جان هويزه
چه گويم من ز طوفان هويزه
ز رمز و راز بستان هويزه

نبودي تا ببيني زير آتش
تن سي پاره و جان هويزه

حضرت علامه جعفري

فهميدن درد عشق راز بشر است
اين راز بزرگ امتياز بشر است

كو اهل دلي در اين جهان بايد گفت
«علامه جعفري» نياز بشر است

از دريا به دريا
به آفاق تمنا با تو رفتم
به سوي عرش اعلا با تو رفتم

شدم ماهي ميان حوض كوثر
من از دريا به دريا با تو رفتم

قل هو الله احد

علوم ظاهر و باطن بلد بود
ازل را قصه عشق ابد بود

تجلي خانه اسرار دل شد
كلامش قل هو الله احد بود

انسان كامل
دلش آئينه قرآن حق بود
كه او علامه ايمان حق بود

نمي گويم كه شد انسان كامل
وليكن كاملاً انسان حق بود

بزرگ استاد

خداي معرفت اهل صفا بود
بزرگ استاد بحر آشنا بود

به دريا تا به درياي حقيقت
براي كشتي دل ناخدا بود
بوعلي سينا
حكيم دانش علم اليقين بود
چو مولانا نگيني بر زمين بود

به قول رهبر، آن فرزانه استاد
يقيناً بوعلي سيناي دين بود

جواب نامه

به مولانا بگو علامه آمد
بگو آن جان پر هنگامه آمد

خداوندا نوشتي نامه عشق
به درگاهت جواب نامه آمد

فيلسوف شرق

چه زود اي مهربان پرواز كردي
سفر را ناگهان آغاز كردي

ز علم و فضل و عرفان خداداد
جهان را غرقه در اعجاز كردي

كجا رفتي ارسطوي زمانه!
كه باشد نام نيكت جاودانه

به زير سايه لطف الهي
بماند تا ابد از تو نشانه

دو بيتي گوي دنياي دلم رفت
فروغ آسمان محفلم رفت

منم سرگشته درياي عرفان
ز دريا دور گشتم، ساحلم رفت

افسوس که آن يگانه استاد برفت
وز قيد همه علايق آزاد برفت

با آن همه فضل و دانش و حلم و كمال
در پرتو الطاف خداداد برفت

سلام آقا كه مهمان داري امشب
گلي از باغ عرفان داري امشب

به سويت جعفري آمد شتابان
كه بر او لطف شايان داري امشب(3)

پي نوشت ها :
 

1-پوشيدن لباس نظامي
مقام معظم رهبري به من فرمودند:من در زمان جنگ، هميشه با لباس نظامي در جبهه ها حاضر مي شدم، امّا ترديد داشتم كه آيا مصلحت در همين است كه من لباس پيغمبر (ص) را كنار بگذارم و اين لباس تنگ نظامي را بپوشم يا با همان لباس روحاني به جبهه بيايم؟
ايشان هنگام مراجعت به تهران، لباس روحانيت را روي همان اونيفورم نظامي مي پوشيدند و پس از تقديم گزارش به حضرت امام (ره) به نماز جمعه مي آمدند و نماز وحدت آفرين جمعه را مي خواندند.
ايشان در ادامه فرمودند:روزي كه براي دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، حضرت امام پشت پنجره ايستاده بودند. من مشغول باز كردن بند پوتين ها شدم و اين كار مدّتي طول كشيد.
حضرت امام ايستاده بودند و با لبخندي، خيره خيره مرا نگاه مي كردند. پس از آن كه وارد اتاق شدم، دست امام را بوسيدم. معظم له دستي به پشت من زدند و فرمودند:زماني براي پوشيدن لباس سربازي در عُرف ما خلاف مروّت بود، ولي الان مي بينم چه برازنده شماست!
آيت الله خامنه اي فرمودند:با اين كلام دل رباي امام ترديد از دلم بيرون رفت و از آن روز به بعد، هميشه از پوشيدن لباس نظامي لذت بردم.
حجت الاسلام و المسلمين ذو النور، پرتوي از خورشيد علي شيرازي
2-غلام حسن جليلوند(قدس الله روحه)
3-به ياد علامه استاد محمد تقي جعفري جعله الله تعالي من المقربين
 

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388